اوووووووووووووووووو ...اینو

من علی نمیدونم چی بگم خودتون ببینین بهتره...

اوووووووووووووووووو ...اینو

من علی نمیدونم چی بگم خودتون ببینین بهتره...

ازدواج اینترنتی

 

عروس خانم دوشیزه    shirin_sooskesiah     آیا وکیلم شما را به مهر :

گوگل عدد سکه بهار آزادی  /    یک وب کم  / سند یک سایت اینترنت اختصاصی  دات کام / یک مودم DSL  / اینترنت پرسرعت به اندازه طول عمر نوح! / LCD  و شمعدان / یک هدست بی سیم / چهارده روم اختصاصی به نیت چهارده ...   / پنج گیگا بایت میل باکس اختصاصی به نیت پنج ... 

 به عقد دائم آقای   feri_ferferi  در بیاورم ؟

جمعیت : عروس رفته آف هاش رو چک کنه!!!         حاج آقا : برای بار دوم آیا وکیلم ؟   

جمعیت : عروس رفته ویروس کش آپدیت کنه!!         حاج آقا :!!!BUZZ  ,  برای بار سوم خفم کردی آیا وکیلم ؟

عروس : با اجازه بزرگترهای Room بله!

عشق

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟

گفت:حرام است.


از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟

گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.


از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟…

گفت : سقوط سلسله ی قلب جوان


از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟

گفت:همپای love است .


از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟

گفت : محبت الهیات است .


از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.


از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد

 

 

 

جرم دل

 

    آری از تو می گویم :

 

 

        باز هم آدینه دل ، زرد شد

 

 لحظه ها لبریز حسی، سرد شد  

 

آرزوی دیدنت،  بر باد رفت

 

 نبض ساعت از تپش، دلسرد شد

 

ناگهانی از سکوت و انتظار

 

با نگاه ساکتم، هم درد شد

 

طاق نصرت های دل، بی طاقت و ...

 

کوچه باغ خاطرم، بی ورد شد

 

از ستاره تا سها، مست و خراب

 

این دل وامانده ام، ولگرد شد

 

رهنوردِ راههایِ بی عبور !

 

زندگی

 
زندگی سه چیز است :
 
 اشکی که خشک می شود
 لبخندی که محو می شود
 یادی که می ماند وفراموش نمی شود.

                           

                                  غم دل

 

غم درونم را دید و نگرانی دلم را یافت.دید که چه سان جان من در تب و عطش می سوزد.می دانست که درد من از اوست و درمان هم از اوست.با این همه، آنقدر نگریست تا دلم پیش چشم او افسرد.نه به ناله های دلم گوش داد، نه به تیر هایی که به دلم نشسته بود نگریست،چون گوری خاموش و چون برجی بی حرکت بود.به روح او نگریستم و یافتم که رو به جانب سنگ خارایی برده ام،از آن کسی مدد خواسته بودم که مددکار نبود.جایی عشق را جسته بودم که کسی از آن خبر نداشت.

هم چون بت پرستان،در برابر بتی سنگی زانو زده بودم.اما هر قدر تن خود را می دریدم  و خون دل می ریختم سود نداشت. زیرا آن خدا که از سنگ خارا بود درد دلم  را در می یافت.((بعل)) من چیزی ندیده و نشنیده و نفهمیده بود.

در پشیمانی تیره برخاستم و خود را درشرمی تیره فرو دیدم.خویشتن را محکوم کردم و از همه مردگان دوری گرفتم.چنان به دامان عزلت پناه بردم که آفریده ای را بدان راه نبود،زیرا امید داشتم که در گمگشتگی فراموشی را بیابم.

و اکنون یافته ام آنچه را که در جوانی چون اکسیری روح نواز جاودانم می کرد و حال برای حال من چیزی جزنوشدارویی اندک نیست وآن یک عطش ویک هوس تازه بود،

و آن شوق رسیدن به خدا بود گرچه هنوز هم برای چون منی زبانه کش است اما افسوس که پیکر فرتوت و ضعیفم که درگذر زمان فرسوده گشته یارای تحمل چنین وصالی را ندارد.