این حقیقت را به خاطر داشته باش...
یک نفر...
یک جایی...
زندگی همچون قطار کهنه ایست که
هر دم مسافران خسته را پیاده می کند
آهای زندگی ....بایست!
می خواهم پیاده شوم...............................
دیگر نه صدای هیچ پرنده ای
برایم دلفریب است
نه شکستن هیچ شیشه ای
دلم را می لرزاند .
هنوز یادم هست
سنگی که به پرنده زدی
شیشه پنجره دلم را شکست .
پرنده پر زد . پنجره را بستم .
تیر و کمانت این بار | |
خود قلبم را نشانه گرفته...............!!! |
یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم! سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که می بینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم ... گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده...