بابام گفت :عشق کشکه!
منم جواب دادم: زندگی هم آشه؛
بدون کشک بی مزه میشه.
عشق مبهم ترین و شیرین ترین احساس یه آدمه
اینقدر بزرگه که هیچ وقت نمیتونی به طور کامل درکش کنی
و اینقدر کوچیکه که تو قلب همه آدما جا میشه .
عشق یعنی این که ما باور کنیم یک دل دیگر ارادتمند ماست!!!
معنای شعر است الهام رؤیا هاست هیجان رقص است
موسیقی آوازهاست
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
عشق احساس عجیبی است که همانگونه که نوازشتان میکند به همان زیبایی به آغوش مرگ
می برد
عشق یعنی علاقه که البته تو این دوره زمونه برای دخترها شام شب و برای پسرها هم .....شده
عشق یعنی گمشدن شناختن خود قبول واقعیت و به ارامش رسیدن که همه فقط در عشق واقعی وجود داره
به نظر من عشق یه چیز دست نیافتنی هستش من بهتون قول میدم که آدم هیچ وقت به عشقش نمیرسه مگه وقتی هم برسه که عاشق واقعی نیست!!!!
تا حدی با این حرفت موافقم... عشق یعنی جدایی... عشق یعنی نرسیدن...
عشق یعنی جداپی عشقی که آخر به آن برسی عشق نیست برای عشق باید سوخت و نرسید ودر آخر: عشق یعنی دیدن یک چیز و کوری سایرچیزها(عشق واقعی فقط یکی )
با عرض تاسف و تاثردرگذشت بانوی موسیقی ایران؛خانم (مهستی)
را به تمام دوست داران ایشان؛اقوام و تمام ایرانیان تسلیت عرض می نمایم.
ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.
ترکه مسجد می سازه هیچ کسی نمی ره توش نماز بخونه دم در مسجد می نویسه :نماز صبح ۱ رکعت نشسته خوابیده همراه با گوز و کیک و ساندویچ
هنگامی که روزها یکسان می شوند به این علت است که ما از توجه نشان دادن به چیزهای نیکی که در زندگیمان ظاهر می شوند باز مانده ایم .
-------------------
کاش می شد غم دلها را نگاشت
کاش می شد ماه را صفحهً دل کرد وز خوبی و بدی در آن نگاشت
کاش می شد اشکها را بوسید و گل یاد و بوئید
کاش می شد به قناری فهماند که زمستان زیباست!
--------------------
زیبایی عشق را به وجود نمی آورد ،بلکه عشق است که زیبایی را به وجود می آورد.
-------------------
سعی کنید آنچه را که دوست دارید به دست آورید و گرنه باید آن چیزی را که به دست آورده اید دوست بدارید.
-------------------
چه دعایی بهتر از این:
خنده ات از ته دل
گریه ات از سر شوق
نبود هیچ غروبت غمناک
-------------------
چتر برای چه؟
خیال که خیس نمی شود.
---------------------
نپرس چقدر دوست دارم که واژه ها خیلی کمه از اینجا تا رنگین کمون قد تموم کهکشون نظر بدم یه عالمه،آخه سزاوار تو نیست اگه بگم یه عالمه.
------------------------
می دونی قشنگی راه رفتن زیر بارون چیه؟............ ......... .اینه که هیچ کس نمی تونه اشکها تو زیر بارون ببینه.
----------------------
عشق آن چیزی است که در اوج خستگی لبخند را به لبانت می آورد.
----------------------
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
می دونی ب.م.م یعنی چی؟ یعنی بزرگترین مقسوم علیه مشترک. حالا می دونی م.ب.ب یعنی چی؟یعنی مربا بده بابا
---
بـــــــــــــــــــــــــــــمون « ? » .... تو بگو سرد هوا منم می شم خورشید تو .... .... تو بگو که نا امیدی منم می شم امید تو .... .... تو بگو دلم گرفته از همه دو رنگیا .... .... مشکی می شم مظهر یه رنگی،واسه تو .... .... تو بگو خدا کنه بارون بیاد از آسمون .... .... به خدا التماس میکنم گریه کنه برای تو .... « ? » نــــــــــــــــــرو
---
من و تو جرأت پرواز همه پرنده هاییم
واسه تا ابد رهایی ما دو بال آشناییم
---
قلبی داری به وسعت 7 دریا
و بی نهایتی آسمان ها
باید منطقی باشم
حق داری اگه دلت برام تنگ نمی شه ...
---
هر که عاشق شد جفا بسیار میباید کشید
بهر یک گل منت از صد خار میباید کشید
من به مرگم راضی ام اما نمی آید اجل
بخت بد بین از اجل هم ناز میباید کشید
---
اس ام اس یک ترک به نامزدش :
در قلب منی هرگز !!
---
مرد آمد و دردی به دل عالم شد
از روز ازل قسمت زن ها غم شد
در دفتر خاطرات هوا خواندم
جانم به لبم رسید تا آدم شد !
---
وقتی عشق فرمان می دهد
محال سر تسلیم فرود می آورد ( دکتر علی شریعتی)
---
من با زمان قرار همزیستی مسالمت آمیز گذاشته ام
که نه او مرتباً مرا دنبال کند
و نه من از او فرار کنم
بالاخره روزی بهم خواهیم رسید !
---
در عشق همیشه قطره ای جنون هست
و در جنون هم همیشه قطره ای عقل (نیچه)
---
زمان بس کند میگذرد برای آنانکه در انتظارند؛ بس تند می کذرد برای آنان که می ترسند؛ بس طولانیست برای آنان که در اندوهند؛ وبس کوتاه برای آنان که سرخوشند؛ اما ابدی است برای آنان که عاشقند
---
به دکتر شریعتی گفتند :" استاد! سیگار طول زندگی آدمو کوتاه میکنه" در جواب گفت :" من به عرض زندگی فکر میکنم "
---
در دنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ولی در دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم بازنده است
---
گدایان بهر روزی طفلشان را کور می خواهند
طبیبان جمله مخلوق را رنجور می خواهند
تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم
بنازم مطربان چون خلق را مسرور می خواهند
---
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد (احمد شاملو)
---
دوستی شاخه ی گلی ست که به یک غفلت خواهد پژمرد
---
دوای همه دردها نیکی است ، به شرط آنکه ندانند شما نیکید
وگرنه نخواهند گذاشت نیک بمانید .
---
گذشته کتابی است که باید بارها خواند واز ان تجربه امو خت
اینده کتابی است که اکنون توسط تو نوشته می شو دبکو ش تا
انچه را می نگاری بعد ازخواندنش لذت ببری..
---
به یه نفر میگن تو چیکاره ای میگه من دوتا شغل دارم از صبح تا ظهر که بیکارم بعد از ظهر هم دنبال کار میگردم
---
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
نظر یادتون نره...................................................فعلا خدانگهدار
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید : می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید . اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم ؟
خداوند پاسخ داد: از میان تعداد زیادی از فرشتگان من یکی را در نظر گرفتم. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد .
کودک دوباره پرسید : اما اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم واینها برای شادی من کافی هستند .
خداوند گفت : فرشته تو برایت آواز خواهد خواند. و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد: من چطور میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟
خداوند او را نوازش کرد و گفت : فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هائی را که قرار است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک سرش را بر گرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟
خداوند ادامه داد : فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم شد.
خداوند گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد. و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت اگر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود .
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدائی از زمین شنیده میشد . کودک میدانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خدا پرسید: خدایا اگر من باید همین حالا بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگو؟
خداوند بار دیگر او را نوازش کرد وگفت نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .........
عروس خانم دوشیزه shirin_sooskesiah آیا وکیلم شما را به مهر :
گوگل عدد سکه بهار آزادی / یک وب کم / سند یک سایت اینترنت اختصاصی دات کام / یک مودم DSL / اینترنت پرسرعت به اندازه طول عمر نوح! / LCD و شمعدان / یک هدست بی سیم / چهارده روم اختصاصی به نیت چهارده ... / پنج گیگا بایت میل باکس اختصاصی به نیت پنج ...
به عقد دائم آقای feri_ferferi در بیاورم ؟
جمعیت : عروس رفته آف هاش رو چک کنه!!! حاج آقا : برای بار دوم آیا وکیلم ؟
جمعیت : عروس رفته ویروس کش آپدیت کنه!! حاج آقا :!!!BUZZ , برای بار سوم خفم کردی آیا وکیلم ؟
عروس : با اجازه بزرگترهای Room بله!
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟
گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟…
گفت : سقوط سلسله ی قلب جوان
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟
گفت:همپای love است .
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟
گفت : محبت الهیات است .
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد
آری از تو می گویم :
باز هم آدینه دل ، زرد شد
لحظه ها لبریز حسی، سرد شد
آرزوی دیدنت، بر باد رفت
نبض ساعت از تپش، دلسرد شد
ناگهانی از سکوت و انتظار
با نگاه ساکتم، هم درد شد
طاق نصرت های دل، بی طاقت و ...
کوچه باغ خاطرم، بی ورد شد
از ستاره تا سها، مست و خراب
این دل وامانده ام، ولگرد شد
رهنوردِ راههایِ بی عبور !
غم دل
غم درونم را دید و نگرانی دلم را یافت.دید که چه سان جان من در تب و عطش می سوزد.می دانست که درد من از اوست و درمان هم از اوست.با این همه، آنقدر نگریست تا دلم پیش چشم او افسرد.نه به ناله های دلم گوش داد، نه به تیر هایی که به دلم نشسته بود نگریست،چون گوری خاموش و چون برجی بی حرکت بود.به روح او نگریستم و یافتم که رو به جانب سنگ خارایی برده ام،از آن کسی مدد خواسته بودم که مددکار نبود.جایی عشق را جسته بودم که کسی از آن خبر نداشت.
هم چون بت پرستان،در برابر بتی سنگی زانو زده بودم.اما هر قدر تن خود را می دریدم و خون دل می ریختم سود نداشت. زیرا آن خدا که از سنگ خارا بود درد دلم را در می یافت.((بعل)) من چیزی ندیده و نشنیده و نفهمیده بود.
در پشیمانی تیره برخاستم و خود را درشرمی تیره فرو دیدم.خویشتن را محکوم کردم و از همه مردگان دوری گرفتم.چنان به دامان عزلت پناه بردم که آفریده ای را بدان راه نبود،زیرا امید داشتم که در گمگشتگی فراموشی را بیابم.
و اکنون یافته ام آنچه را که در جوانی چون اکسیری روح نواز جاودانم می کرد و حال برای حال من چیزی جزنوشدارویی اندک نیست وآن یک عطش ویک هوس تازه بود،
و آن شوق رسیدن به خدا بود گرچه هنوز هم برای چون منی زبانه کش است اما افسوس که پیکر فرتوت و ضعیفم که درگذر زمان فرسوده گشته یارای تحمل چنین وصالی را ندارد.
**خواستگاری خر!**
خری امد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید
که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی
چقدر کاش می دانستیم زندگی کوتاست کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم کاش قلبی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم کاش همه را دوست داشتیم کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی می شد کاش می فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم تا نهایت کاش میدانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد کاش بهانه ای برای .........
مدر این دنیا سراب محکوم است به پوچی... پرستو محکوم به کوچ کردن... شمع محکوم به اشک ریختن... خارها محکوم به تنهایی... روز محکوم به غروب کردن... شب محکوم به رسیدن... قلب با همه ی پاکی وصداقتش محکوم به دوست داشتن وچه محکومیتی شیرین تر و دلپذیر تر ازاین است؟ اما ای کاش همه ی این محکومیتها زیبا را می پذیرفتند. ای کاش ....
دوش آمدی به خانه و آرام در زدی
دست مرا گرفتی و زخمی دگر زدی
من باورم نبود ز مستی و التهاب
وقتی مرا شکستی و حرف سفر زدی
رفتی و پر زدن از یاد من برفت
دستم رها بکردی و شادانه پر زدی
چشمم چه تشنه به دیدار روی تو
نیک آن جواب که بر این چشم تر زدی
بعد از تو می گذرد روزی هزار سال
آن روز مرده باد که به قلبم تبر زدی
اکنون بگو گه رفتن "به من چرا
گر قصد پر زدنت بوده سر زدی"؟
با خودم عهد بستم باردیگرکه تورا دیدم،بگویم ازتودلگیرم ولی بازتو را دیدم و گفتم:
بی تومیمیرم
اگه یه روز دیدی که تموم درخت های کوچه و محلتونو بریدن اصلا ناراحت نشو ...
چون هنوز منو داری که بهم تکیه کنی
جنگل خودش را با درخت تعریف می کند دریا خودش را با آب کوه خودش را با سنگ
من خودم را با تو
چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش.. دوست دارم
به خورشید گفتم گرمی ات را به من بده تا به تو بدهم گفت دستانش گرمی مرا دارند به آسمان گفتم پاکیت را به من بده گفت چشمانش پاکی مرا دارند از دریا بزرگی و ارامشش را خواستم گفت قلب تو به اندازه اقیانوس است و آرامشش تا ابد می خروشد.در مقابل دستان گرمت؛ پاکی نگاهت و بزرگی و ارامش قلبت چیزی ندارم تا تقدیمت کنم جز قلبی که به عشق تو می تپد
با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند
پرارزش ترین چیز در زندگی این نیست که چه چیزی داریم بلکه این است که
چه کسانی را داریم
چه شریف است دل غمگینی که اندوهش مانع از آن نمی شود که با دل های شاد
سرودی سر کند
عشق کلید شهر قلب است به شرط آن که قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز گردد
زندگی چون قفسی است قفسی تنگ ، پر از تنهایی و چه خوب است لحظه غفلت آن زندانبان بعد از آن هم پرواز...............
نمیگم که برام قدر یه دنیا عزیزی چون دنیا یه جایی تموم میشه... نمیگم که مثل گلی چون گل هم یه روز پژمرده میشه... نمیگم که سیاهی چشامت مثل شب پر ستاره است چون شب هم پایانی داره... نمیگم مثل آب پاک و زلالی چون آب همیشه پاک نمی مونه... نمیگم دوست دارم چون که........ من اصلا دوست ندارم
پروردگارا! در آفتاب کم رنگ زندگیم و پیاده رویی که نمی دانم به کدامین خیابان منتهی می شود و در طلاطم شاخه های بی برگ، زیر چتری که مرا از باران مهربانت جدا می کند به دنبال نیمکتی می گردم که لبریز از رویاهای کودکانه و آرامش دل های بی قرار باشد آنگونه که بتوانم تو را در ذره ذره وجودم احساس کنم
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود
رنگین کمان پاداش کسی است که تا آخرین قطره زیر باران می ماند
دیگه نه زنگ بزن، نه اساماس بده، نه با من حرف بزن، آخه رفتم دکتر، گفته: قند دارم و نباید به عسلی مثل تو نزدیک بشم
چیزی بنویس که ارزش خواندن را داشته باشد یا کاری بکن که ارزش نوشتن داشته باشد
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست ، اسراف در محبت است . اگر میخواهی همیشه آرام باشی ، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس . اگر کسی را دوست داری که او تو را دوست ندارد ، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه تنها سعی کن او را فراموش کنی
ماه نمی دونست چه جوری بتابه از روی دست تو دید و بلد شد خورشید که دید نوری ازش نمی خوای رفت بالای قله و با تو بد شد دریا که دید موج موهات از اون نیست غرشی کرد و ته دل حسود شد آسمون از غم که تو رو زمینی تا همیشه رنگ چشاش کبود شد گل که دونست خزون واسه تو هیچه رنگش پرید و تو یه لحظه پژمرد درختی که تو از پیشش رد شدی انقده برگاش رو زمین ریخت که مرد .عزیز دلم حالا بعد از همه ی این حرفها نمی خوای بگی کجایی؟
از دست زمانه خون دل ها
از دست زمانه خون دل ها خوردم
چون برگ خزان فتادم و پا خوردم
گفتند که بچه عاشقی کار تو نیست
کردم! و چو کاغذ از وسط تا خوردم!
خوردم
نمیدونم چرا ولی دلم خیلی گرفته
اصلا دیگه حوصله ی خودمم ندارم
احتمالا واسه ی اون چیزیه که .....
توی تلفن بهم گفت
حالا نمیدونم دوباره باحاش حرف بزنم
یا نه؟
اصلا بزارین راستشو بگم:
من... من... من... چیز شدم
یعنی چیز شدم دیگه ع.... شدم.
شما کمکم میکنین؟
من علی ۱۷ ساله از شمیران.
کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت.
هیچ وقت دل به کسی نبند...
چون این دنیا این قدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمیشه...
ولی اگه دل بستی.........
هیچ وقت ازش جدا نشو چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمی کنی.
ـ دیروز با یه دسته گل به دیدنم آمد با یک نگاه مهربان
همان نگاهی که سالها آرزو داشتم و اون از من دریغ کرد
گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم
وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود.
میدونین بیشترین ازدواج بین حیوونا مال کدومه؟
مال حلزون چون هم خونه داره هم ماشین.
یه روز یه گاوه یه دستکش میبینه میگه:
سوتین زن من اینجا چیکار میکنه؟
یه روز توی پای یه ترکه میخ میره و در نمی آد
ترکه میخرو خم میکنه.
به ترکه میگن ۳۰۰ تا پستان دارو نام ببر
میگه دبیرستان دخترونه.
برای دلتنگی هیچ بهانه ای نیست ! برای گریه دیگر شانه ای
نیست !
میدانم که فراموشم کردی زود !از من گذشتی گلایه ای نیست
اگه کسی دیوونت بود، عاشقش باش. اگه عاشقت بود، دوستش
داشته باش.
اگه دوستت داشت، بهش علاقه نشون بده. اگه بهت علاقه نشون
داد، فقط یه لبخند بزن...
این طوری وقتی همیشه یه پله ازش عقب باشی اگه یه وقت
خسته شد
و یه پله جا موند، تازه میشین مثل هم
از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت تازه شکفته ام هنوز نمیدانم
از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟
گفت درگرمای وجودش غرقم نمیدانم از پاییز پرسیدم عشق یعنی
چه؟گفت در هزار رنگ آن باخته ام نمیدانم
از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت سرد است و بی رنگ.
دوستی دوستی است که دوست دارد با تو دوست باشد. پس
دوست باش تا تو هم بتوانی
دوستی باشی که دوست داری با دوستی دوست باشی
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پرپروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم زغفلت،من و مایی نکنیم
یادمان باشد سر سجاده ی عشق
جز برای دل محبوب،دعایی نکنیم
یادمان باشد گر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم
دختر خوب و نازنین،فرشته ی روی زمین،
یواش برو نخوری زمین،از بله لای زیر زمین.
ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها !!!!!!
اخراج بازیکنان فریبکار
لندن:یک تیم فوتبال که در رقابتهای دسته 4 انگلیس بازی میکند قصد دارد به عنوان نخستین باشگاه حرفه ای در جهان بازیکنانش را که با شیرجه زدن در زمین چمن به فریب دادن داوران میپردازند جریمه کند.بهطوری که درابتدا بازیکن خاطی تذکر کتبی میگیرد و بعد جریمه میشود و درآخر از باشگاه اخراج میشود.
بمب پستی
فیلا دلفیا:مردی زیر نظر یک دکتر مورد عمل جراحی قرار گرفته بود بعد از اینکه عملش موفقیت آمیز نبود یک بمب برای دکتر ارسال کرد. که به 4سال و 10 ماه زندان و پرداخت 2000 دلار جریمه نقدی محکوم شد.
سرقت از دختر بوش
بوینس آیرس:هنگامی که دختر بوش و جمعی از مراقبانش در یک رستوران درحال غذا خوردن بودند یک سارق حرفه ای کیف دستی دختر بوش را دزدید درحالی که هیچ یک از مراقبان موضوع را نفهمیدند.
بازگشت اعجاب انگیز
پاریس: یک پیرمرد 72 ساله که از بالای یک صخره به ارتفاع 30 متر به پایین سقوط کرد به طور اعجاب انگیزی
از مرگ نجات یافت.او در هنگام رانندگی متوجه سخره نشد و از ارتفاع 30 متری به پایین افتاد و حتی یک خراش هم بر نداشت.
عاقبت حواس پرتی
دنور:یک مرد در امریکا که از مهمانی به خانه ی خود باز میگشت،به یاد آورد که کلید هایش را جا گذاشته و تصمیم گرفت که از دود کش خانه ی خود وارد خانه شود بعد از اینکه او وارد دودکش شد در آن گیر کرد و پس از ساعتها توانست با کمک آتش نشانی از داخل دودکش بیرون بیاید.
جوان باج گیر
منچستر:جوانی در حالی که مست بود برای پرداخت اقساط وام خود به باج گیری از مردم پرداخت.
گرانترین مربای جهان
لندن:یک شرکت در انگلیس گرانترین مربای جهان را تولید کرد این مربای یک کیلوگرمی 5000پوند معادل 9500 دلار قیمت دارد.
فرار از جمجمه
وین:سارقان در وین که به زیر زمین یک دندان پزشک دستبرد زده بودند،با دیدن8 جمجمه ای که آنجا بود پا به فرار گذاشتند. این پزشک جمجمه ها را برای انجام تحقیقات در زیر زمین خانه اش نگه داری میکرد.
جشنواره ی بز
ریاض:دیروز در عربستان جشنواره ی بز برگذار شد صاحبان این بز ها آنها را به اینجا آوردند تا همگان آن را ببینند درپایان بهترین بز انتخاب میشود و اگر صاحبش بخواهد آن را به مزایده می گذارد.
زنگ ممتد
اسلو:اختلال در برنامه کامپیوتری یک کلیسا در نروژ باعث شد تا زنگ این مکان به صورت ممتد به مدت 5 ساعت به صدا آید. و مردم شهر را کلافه کند. از ساعت 5 تا 10 شب این صدا ادامه داشت تا اینکه پلیس با یک مهندس کامپیوتر به محل رفت و مشکل را رفع کرد.
عجله ی آتش نشانها
لندن:هنگامی که به شعبه ای از آتش نشانها گزارش یک آتش شد آنها به سرعت حرکت کردند. ازاین طرف هم یک شعبه ی دیگر از آتش نشانها هم به راه افتادند و با عجله ای که هر دو آنها داشتند باهم تصادف کردند و 5 آتش نشان مجروح شدند.
مکانیک باهوش
کاردیف:یک مکانیک خودرو در ولز جان یک نوزاد را از مرگ نجات داد. هنگامی که این مکانیک مشغول تعمیر یک آمبولانس بود ناگهان از طریق بیسیم آمبولانس شنید که در نزدیکی تعمیرگاه یک نوزاد در آستانه خفگی قرار دارد. به همین دلیل آمبولانس را با کابل به وانت خود متصل کرد ورا به خانه کودک رساند تا تکنسینها بیماررا از خفگی نجات دهد.